الینا هدیه روشن خدا

این روزها 5

دختر دلبندم این روزها به سرعت داری بزرگ میشی. توانایی هات هر روز بیشتر میشه و حس استقلال طلبیت روز بروز فزونی میگیره. حالا دیگه علاوه بر شال گردن، کلاهت هم خودت سرت میکنی و همین باعث میشه دیگه از کلاه بدت نیاد و اونو درنیاری. بعضی وقتا حتی توی خونه اگه دم دستت باشه سرت میکنی.  خخخخخخ   دو سه ماهی میشه که وقتی از بیرون میایم خودت شال و کلاه و کاپشنت رو درمیاری و میندازی توی تخت پارکت. ( آخه جاشون همونجاست چون من دوست ندارم لباسهایی که شسته نیست رو توی کمدت بذارم.) مدتیه که دوست داری تلفنی باهات حرف بزنن ولی خودت سکوت میکتی. تازگی ممکنه یکی دوباری "اَبو" (الو) بگی اما بیشتر گوشی رو نگه میداری و فقط گوش میکنی با این وجود سر...
23 اسفند 1392

واکسن 18 ماهگی

امروز صبح برای تزریق واکسن 18 ماهگی رفتیم. چند روز پیش که تماس گرفتم گفتند باید هشت و نیم صبح بیاین که واکسن تموم نشه. ولی شما خواب بودی. بالاخره یه ربع به نه توی خواب پوشکتو عوض کردم و لباس تنت کردم و نهایتا برای خوردن استامینوفن بیدار شدی. با هم رفتیم بهداشت. بابا هم از سر کارش اومده اونجا و منتظر ما بود. بعد از اندازه گیری قد و وزنت و پایش رشد رفتیم اتاق واکسن. خوشبختانه همون خانمی که خوب تزریق میکنه  که کمتر اذیت میشی اونجا بود. بعد از خوردن قطره فلج اطفال ، واکسن سه گانه رو توی ران پات زدن و بعدشم توی بغل من نشستی و توی بازوت MMR تزریق کردن.دخترم اصلا کولی نیست. برای هر تزریق یه کوچولو نق زدی ولی با تموم شدنش فوری آروم شدی. ...
19 اسفند 1392
1